سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هوالجمیل

از سقیفه تا صهیون

حجم دلتنگی‌ام از حجم قفس افزون است

دردم از حوصله درک جهان بیرون است

کل اخبار جهان رنگ جنایت دارد

هر خبر از غم و اندوه و بلا مشحون است

نیست تاریخ بشر مایه فخر و عظمت

بلکه ننگین و پر از نکبت و نامیمون است

خون ز هر صفحه تاریخ بشر می‌جوشد

زیر هر واژه آن مملکتی مدفون است

انبیا را همه کشتند و امامان را نیز

زین سبب روز جهان بشری شبگون است

کربلاها شده تکرار و تداوم دارد

تا ابد پیکر یاران خدا گلگون است

قتل اولاد علی بعد نبی شد مرسوم

از جفاهای سقیفه دل حق پر خون است

خیمه شب بازی خونین دواعش، یعنی

تیغ خونریز سقیفه به کف صهیون است

ارض اسلام غریبانه به خون می‌غلطد

روح وحدت هدف تیر بسی ملعون است

آخرین وارث حق، واسطه بارش فیض

از تماشای غم و رنج بشر محزون است

از پس پرده غیبت به جهان فیض دهد

کل مخلوق خدا بر کرمش مدیون است

بارالها برسان ضامن خوشبختی را

که جهان خسته ز بدبختی روزافزون است

والسلام

محمد حسین صادقی – غلام

شهریور 1395 زرقان

وبلاگ دیگرم : اشعار فارسی

http://yaali59.blogfa.com/



In the Name of Allah

An Elegy for Flight 655

My little brave canoe of love

is carrying my furious volcano of revenge

In a familiar stormy sea

and an unknown dark night.

The canoe is mourning and searching the Blood Vortex

In an endless beginning tide

and a crowded loneliness,

and the volcano is going to awake

The Damavand[1] and Fuji Yama’s[2] spirits at once together

to elegize and eternalize the saddest narration of love and life"s death

in memories of Hiroshima and Nagazaki[3]

and Iranian Flight[4] number 655

*

To find the depth of the massacre

let"s light our candles of hearts in the chest of history

by Putting ourselves instead of those innocent peace messengers.

Let"s imagine the bloody moments

And rebuild and review the massacre:

It was lunch time of Sunday July 3, 1988

The waitresses were serving the packed foods

And the mothers were feeding their dear ones

and speaking to each other happily.

The Iron bird was calmly flying at sky

On the usual path of civilian flights,

The space of journey was full of sweet fragrance of affections.

And everything was OK

Suddenly, the whole thing was ended

by missile of the damned Vincennes

And 290 torn bodies were dancing  

From the sky to the sea

And the Persian Gulf became their purplish grave.

They had no time to understand what happened

Even, the parents couldn"t hug their children,

Accordingly, "the Axis of Evils "said:

"I"m not an apologize-for-America kind of guy."

And foolishly regarded the massacre as closed,

But every free thinker regards it as an open issue forever

As the unforgettable memories of Hiroshima and nagazaki. 

Surely, we have power and right to avenge

But we never pay back evil by evil

We give peace flowers to US nation and all human beings,

This is our heavenly revenge.

By: Sadeghi, M.H.

Manager of Hodhod publication

hodhodzar@gmail.com

09176112253


[1] - The highest mountain peak in Iran and the Middle East as well as the highest volcano in Asia.

[2] - The highest mountain peak and volcano in Japan.

[3]  -The nuclear attacks on the Japanese cities of Hiroshima and Nagasaki in August 1945 during the final stage of World War II, by USA, which killed at least 129,000 people.

[4] - Iran Air Flight 655 from Tehran to Dubai was shot down by USS Vincennes On 3 July 1988 which led to the loss of life of 290 innocent people from six nations including 66 children. There were 38 non-Iranians aboard.

Certainly, the downing of flight 655 has been the deadliest tragedy in aviation history, but comparing to Hiroshima and nagazaki nuclear bombardment, it is the smallest crime of USA cruel rulers against humanity and existence.



هوالجمیل

قسمتی از داستان «از کارون تا علقمه»، داستانی واقعی از کرامات شهدا..

.... حاج حسن گفت: اصلاً نخواستیم، نامه برای خودتون، ما تا همین جاش هم نمی‌تونیم هضم کنیم، و بعد در حالیکه داشت از زمین بلند می‌شد که نماز شکر بخواند گفت: ما داریم می‌ریم ملکوت، کسی التماس دعا نداره؟

گفتم: فعلاً که ملکوت اومده زمین، اگه تو حاجتی داری بگو؟

حاج حسن گفت:  فقط یه نوشابه مشکی برای هضم مائده امشب  برام نگه دارید !!

مرد که هاج و واج شده بود گفت: نوشابه مشکی؟؟

حاج علی به حاج حسن که مشغول نماز شده بود گفت: اگه تعمیر شده بود طی‌الارضت هم از ملکوت بیار!!!

مرد که علامت گیج شدن در چهره‌اش موج می‌زد گفت: تعمیر؟ طی‌الارض؟؟

حاج رضا با جدیت گفت: آره، حاج حسن شبها با طی‌الارضش میره تو ملکوت مسافرکِشی ولی گفتن باید گازسوز بشه، خیلی تو ملکوت دود می‌کنه، باید بفروشتش.

شوهر زن که هاج و واج و کنجکاو شده بود گفت: مگه طی‌الارض هم دود می‌کنه؟

حاج رضا گفت: آره، دودش بستگی به میزان سوختگی دل شوفرش داره، حاج حسن هم خیلی دلسوخته‌س ولی فرداشب که بِرَم ملکوت، براش آبش می‌کنم، یه اطلاعیه می‌دم با این مضمون که «یک دستگاه طی‌الارض قراضه تصادفی دست دوم با نمره 24434 زیر قیمت کارشناسی بفروش می‌رسه، در ضمن این طی‌الارض مال یک بسیجی بی‌ترمز بوده که هر شب می‌رفته ملکوت و بر می‌گشته».

قهقهه مرد حرف حاج رضا را قطع کرد و گفت: من درباره طی‌الارض عرفای گذشته چیزهائی شنیده بودم ولی واقعاً ایشون هم طی‌الارض دارن؟

حاج علی گفت: داشت ولی توقیف شد!!

دوست جدید ما که کاملاً مجذوب بحث شده بود گفت: واقعاً؟ کی توقیفش کرد؟ چرا؟

حاج رضا آهی کشید و گفت: هیچی، یه بار حاج حسن بدون وضو سوارش می‌شه میره ملکوت، توی سجده آخر پشت فرمون خوابش می‌بره می‌ماله به چندتا فرشته، بعد بچه فرشته‌ها میان خط میندازن رو طی‌‌الارضش و پنچرش می‌کنن. حاج علی هم پای پیاده بر می‌گرده تو جا نمازش.

مرد، که مغروق و مبهوت حرفهای ما بود گفت: صبر کنید، سؤالام داره زیاد میشه، قضیه نوشابه مشکی چیه؟ اون شماره پلاک چیه؟

دکتر گفت: حاج حسن معتقده که بعد از نماز شب، نوشابه مشکی می‌چسبه ولی از نظر عرفا نوشابه زرد بهتره.

حاج رضا که نمازش تمام شده بود و داشت ته مانده چایش را سر می‌کشید، ‌گفت:  خاک تو سر ما عرفا!!!

مرد با حیرت و ترحم به حاج رضا نگاه کرد و گفت: اصلاً سر در نمی‌یارم.

دکتر گفت: اینا واقعاً عتیقه‌اند و من به همین خاطر عاشقشونم، منظورشون از نوشابه مشکی چای غلیظه، نوشابه زرد هم چای کم‌رنگه، اولی مخصوص حاج حسن و دومی مخصوص حاج رضا. یعنی برای هضم مشاهدات معنوی‌شون نیاز به نماز شب به اضافه چای دارن، عدد 24435 هم تعداد رکعت‌های نمازهای صبح و ظهر و عصر و مغرب و عشاست، در ضمن، اینا برای طولانی شدن داستان از همه ابزارهای تصادفی استفاده می‌کنن.

گفتم: دکتر جان، بازم که رفتی تو ادبیات؟

گفت: حاجی، از شوخی که بگذریم، چه نامه خونده بشه چه نشه واقعاً پیام داستان تموم شده، گره داستان هم با فاش شدن نام نفر هفدهم باز شد، حالا دیگه با چه منطقی می‌خوای داستان رو ادامه بدی؟

گفتم: من کاری به اصول و منطق داستان نویسی ندارم، پیام شهدا برام مهمه، شاید رازهای مهمتری هم توی نامه باشه.

مرد که اینبار مبهوت حرفهای ما بود گفت: قضیه داستان و داستان نویسی چیه؟

گفتم: داستانش مفصله، اگه اجازه بدید بعد از خوندن نامه براتون تعریف می‌کنم......

ادامه در وبلاگ دیگرم

والسلام - ارادتمند و ملتمس دعا - محمد حسین صادقی 

زرقان فارس - 09176112253



<   <<   21   22   23   24   25   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
یا امام حسن مجتبی اشفع لنا عندالله
پیوندکهای ثمردار و آرامبخش
لزوم اتحاد مسلمین و داشتن حق وتو در سازمان ملل
[عناوین آرشیوشده]