سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هوالجمیل

در سوک صلح جهانی

رُبع مسکون، روی آسایش نخواهد دید

لحظه‌ای بی جنگ و رزمایش نخواهد دید

در زمین هر ساله بذر جنگ می‌کارند

این زمین، یکسال هم آیش نخواهد دید

این جهان ، روز شبی بی جنگ و خونریزی

سر نکرد و صلح در زایش نخواهد دید

نیست تاریخ خلایق، افتخار آمیز

روح ، در آن غیر فرسایش نخواهد دید

جز به تاراج و هجوم و قتل و ویرانی

چهر? تاریخ ، آرایش نخواهد دید

صلح هرگز بر جهان حاکم نخواهد شد

چون برای خویش گنجایش نخواهد دید

چون بشر دنبال پالایش نمی‌گردد

در تمدن ، غیر آلایش نخواهد دید

روز و شب این دفتر ننگین پر تیراژ

می‌شود تکثیر و ویرایش نخواهد دید

چون گذشته، گوش این دنیای پر فرمان

عشق را در حال فرمایش نخواهد دید

سخت دلتنگم ولیکن نیستم نومید

هر که شد نومید، بخشایش نخواهد دید

تا نتابد پرتو موعود بر عالم

جنگل ما روی آسایش نخواهد دید

والسلام - ارادتمند و ملتمس دعا 

محمد حسین صادقی

25/2/88



هوالجمیل

برجام عشق

آه ای زیبای من ، ای عشق پاکِ از غزل سرشار

خیمه برپا کن در این دنیای از جنگ و جدل سرشار

ای عدالت پیش? یکرنگ ، ای انگیز? خلقت

ای تمام زندگی در این حیات از اجل سرشار

بوسه باران کن ز کندوی لبت دنیای وحشی را

تا جهان گردد پر از گلبوسه‌های از عسل سرشار

خسته‌ام از این بهشتِ پر نقاب دوزخی طینت

می‌ستایم دوزخ رندانِ مستِ از هُبل سرشار

جرعه‌ای آتش ز روی بی نقابان بر دلم افشان

سوختم در این نقابستان نحس از بدل سرشار

مانده‌ام زخمی میان دوستان از ریا لبریز

کاش بودم من اسیر دشمنان از دغل سرشار

ای حماسی اشتباه جاودان ، ای عشق ممنوعه

پرپرم کن تا ابد در لحظه‌های از ازل سرشار

با خیال وصل تو ، ای عشق، ای زیباترین معراج

می‌شوم هر شب رها در کهکشانی از زحل سرشار

قفل وا کن نازنین تا در ضریح گرم آغوشت

کامران گردد دلم با آرزوئی از بغل سرشار

کن وِتو برجام‌های سازمان از ملل خالی

جلوه کن بر جام سرمستانِ از عشق ملل سرشار

جمع کن در خیم? موعود ادیان، قلب عالم را

تا شود حاجت‌روا روح جهان از امل سرشار

جرم من آئینه دزدی بوده از آغوش زندانبان

کیفرم وصل است با این جرم از خیرالعمل سرشار

والسلام

محمد حسین صادقی

زرقان فارس – بازنویس 19/8/94



هوالجمیل
داستان سمبولیک و منظوم : آفرینش عقیق
برگرفته از مثنوی کندوی مزامیر : در مدح حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها

سلام ای آنکه داری دوست، چون گل
اجازت دِه ز غم کمتر بگویم
اجازت ده که شعری تر بخوانم
بگویم خاطرات داغ سرخی
حدیث اولین وصل و زیارت
هنوز آدم میان آب و گل بود
ولیکن من ز اهل دل نبودم
نمی‌دانم کدامین دست عاشق
در آنجا رنگ و بوی گل گرفتم
تو در بزم ازل با مهربانی
مرا تا بر گرفتی ، پر گرفتم
شکستی با محبت قلب سنگم
ز عشقت ، دل ، از آن تنگی در آمد
شدم مانند «احجار کریمه»
سپس در هر قنوتی جا گرفتم
عقیق قلب شیعه ، اینچنین است
که صیقل می زند بر عهد فطرت

زیـارت‌نـامـه‌خـوانـی‌هـای بـلبـل
کمی از شور ، شیرین‌تر بگویم
زیارت‌نامه‌ای دیگر بخوانم
که کرده سینه‌ام را باغ سرخی
که برپا کرده در قلبم قیامت
که «عترت» قبله‌گاه اهل دل بود
بجز یک سنگ بی‌حاصل نبودم
مرا انداخت در باغ شقایق
تَغَزُّل ، یاد از بلبل گرفتم
از این گُلسنگ کردی میزبانی
و مهرت را چو جان در بر گرفتم
و جا کردی درون قلب تنگم
دلم از هیبت سنگی در آمد
عقیق عشق من شد نیمه نیمه
کف دست نیایش ، پا گرفتم
تجلیگاه عشقی آتشین است
و در آن می‌درخشد ، نور عترت


والسلام

زرقان فارس
09176112253 مدیر انتشارات هدهد



لیست کل یادداشت های این وبلاگ
یا امام حسن مجتبی اشفع لنا عندالله
پیوندکهای ثمردار و آرامبخش
لزوم اتحاد مسلمین و داشتن حق وتو در سازمان ملل
[عناوین آرشیوشده]